یک روز یک سرسری بازی گوش که در کارخانه بود داشت فکر می کرد که اگر یک روز بچه ها با اون بازی می کردن چه بازی می کردند . اما اون ناراحت بود که نمی دونست باهاش چه بازی می کردند .
اون سرسر ی بازی گوش یک روز اماده شد برای رفتن به پارک . اون خیلی خوش حال بود .
یک روز بچه ها اومدند به پارک سرسر خیلی خوش حال بود . بلخره فهمید که اونا چه بازی می کنند اونا سرسر بازی می کنند .
- ۹۹/۱۰/۲۲